اختصاصی قدس آنلاین- سمیه عظیمی/ یک ریز بوق به مدت نیم ثانیه: سلام؛ چند بار بوق یک ثانیه ای حداقل ۱۰ بار در مدت های مختلف: خداحافظ -خداحافظ-خداحافظ -باز هم خداحافظ؛ بوق یک ثانیه ای چند بار پشت سر هم: مگه با تو نیستم؟ برو کنار؛ بوق ممتد به مدت ۱۰ ثانیه: این چه وضع رانندگیه؟ + یک لفظ رکیک(به انتخاب خودتان)؛ بوق ممتد به مدت ۲۰ ثانیه: فحش بدتر(باز هم به انتخاب خودتان)؛ بوق ریتمیک به این صورت دی دید دید... دی دید دید...: ایشالله مبارکش باد!
این زبان جدید دوره ماست، درست از زمانی که اتول جای گاو و الاغ را گرفت و صدای بوق این چهارچرخ شد جانشین صدای حیوانات چهاردست و پای اهلی.
حالا بیشتر ما به جای سلام و احوالپرسی، بوق می زنیم و بوق زدن شده بخشی از فرهنگ شهروندی و شهرنشینی ما. فرقی نمی کند جلوی یک بیمارستان و مرکز درمانی باشد یا وسط ترافیک و میانه خیابان. هر اتفاقی که بیفتد دست مان می رود روی بوق و ... زن و مرد هم ندارد، هرکسی با هر فرهنگی با بوق هم سلام و علیک می کند و هم ناسزا می دهد!
توی کوچه و یا روی خط عابرپیاده درحرکت هستی که یک آن انگار بند از دلت پاره می شود؛ برای یک لحظه چشمانت را می بندی و بعد بی اختیار با عصبانیت پشت سرت را نگاه می کنی، راننده ای دستش روی بوق است!
صدای خداحافظی همسایه بغل دستی با مهمانانش چند دقیقه ای است فضای کوچه را گرفته؛ خانم ها هم تازه همان دم در خانه یاد حرف هایی افتاده اند که انگار هیچوقت تمام نمی شود. بالاخره نیم ساعتی می گذرد و نه اینکه حرف ها تمام شده باشد، که پاهایشان درد گرفته و خداحافظی جدی می شود. صدای تک بوقی توجه ات را جلب می کند. این آخرین بخش خداحافظی است.
پیرمردی عصا به دست از روی خط عابر وسط خیابان عبور می کند. پشت فرمان به احترام روزهایی که تو هم عصا به دست خواهی گرفت راه را برای پیرمرد هموار کرده ای که ناگهان فحش و ناسزای بوقی ماشین پشت سری، نگاهت را به آینه جلوی اتومبیل می اندازد. جوانکی ناآرام متوجه نگاهت می شود و چشم و ابروهای درهم کشیده اضافه می شود به بوق های ممتدش.
استثنائا تاکسی دقیقا کنار خیابان و نه سر راه! پارک می کند تا پیاده شوی. هنوز راننده بقیه کرایه ات را پس نداده که با بوقی بلند، به جای راننده تاکسی، به راننده ماشین پشت سری خیره می شوی. و او به جواب این نگاه با بدخلقی که از همه وجود نثارت می کند، از همان داخل ماشین با شیشه های بسته قصد دارد به تو و راننده تاکسی بفهماند می خواهم اینجا پارک کنم.
کنار خیابان ایستاده ای، منتظر تاکسی. و یکی از پرکاربردترین ابزار برای اینکه تاکسی به ما اعلام کند مسافر می زنم، بوق است. سرعتش را کم کند بلکه صدای مقصد ما را بشنود. و وقتی شنید دو تا بوق پیاپی می زند که یعنی بیا بالا.
هنوز چند ثانیه ای به سبز شدن چراغ مانده که صدای بوق ماشین عقبی، نگاهت را از شمارشگر چراغ می دزد. پیرمردی کم حوصله، دستش را روی بوق گذاشته تا حرکت کنی. بی توجه به آنکه همین یک ثانیه زودتر رفتن یعنی چند هزار تومان جریمه.
تازه به این محل آمده اید و هنوز خیلی از همسایه ها را نمی شناسید اما این راخوب می دانید که بچه همسایه پایینی، مدرسه ای است؛ و این را دقیقا وقتی فهمیده اید که هر روز صبح زود با بوق ممتد و تک تک گوش خراش ونی سبزرنگ درون کوچه بیدار شده اید و کلافه. بوق ها به جای صدای چهارپایان در این موقعیت نقش قوقولی قوقوی خروس را هم ایفا می کنند.
بوق زدن برای مریض های بستری توی بیمارستان هم که شده نان شب، زیاد بخوابند و بخورند، بدتر مریض می شوند. و اضافه کنید به آن بوق های بی موردی که معنی بخصوصی ندارند اما از گوشه و کنار به گوش ما می رسند. بوق هایی که وقتی پای پلیس به میدان باز شود عنوان مزاحمت می گیرند.
خوب است که هنوز کار به مجالس عزا نرسیده، همین که در عروسی هایمان با انواع بوق که البته کلاس آموزشی هم دارد پشت ماشین عروس کارناوال راه می اندازیم در حالی که اصلا نمی دانیم عروس و داماد کی هستند کافی است. این ماجرا آنقدر مرسوم شده که حتی کسانی که برای سلام و علیک و خداحافظی نیز بوق نمی زنند و به اصطلاح فرهنگ شان بالا است، وقتی ماشین عروس می بینند ناخودآگاه دستشان به سمت بوق نشانه می رود.
به بیان کارشناسان اجتماعی، فرهنگ شدن ضدفرهنگ ها درحقیقت بروز نوعی خودخواهی است؛ خودخواهی هم یک معضل اخلاقی. اخلاقی که وقتی به آن بی توجه می شویم یادمان می رود در یک اجتماع زندگی می کنیم و رفتارهای نادرست مان باعث آزار و اذیت دیگران می شود.
و این ها همه در حالی است که اگر ما به عنوان عابرپیاده که از بوق ماشین پشت سری بند دلمان پاره شده، در مقام راننده، پشت فرمان یک اتومبیل بنشینیم قطعا همان خواهیم کرد که آن راننده کرد! و همه هم به رفتار مقابل اعتراض می کنیم و وسط شلوغی خیابان، دنبال پلیسی می گردیم که راننده بوقی خاطی را جریمه کند.
و اندکی بعد خودمان دقیقا همان آدمی می شویم که پلیس باید جریمه مان کند؛ چون این بار بوق بی مورد را ما به صدا در آورده ایم.
به قول دوستی در کشور ما افراد پس از دریافت گواهینامه با قوانین خداحافظی می کنند. اما اینکه چرا چندسالی است صدای بوق شده زبان مشترک و البته آزاردهنده زندگی های ما را از فاطمه فرود، روانشناس پرسیدیم. فرود با اشاره به اینکه بوق و فلسفه وجود آن، هشدار و اطلاع رسانی در مواقع ضروری است اما تقریبا این کارکرد، تبدیل به یکی از ده ها کاربرد این وسیله شده است می گوید: «همین که ما از عبارت "زبان بوق" استفاده میکنیم، به نحوی در پشت پرده ذهن خود، پذیرفته ایم که بوق، یک وسیله ارتباطی معتبر است و در سطح فرهنگ عمومی جامعه، "دستور زبان بوق" هم کم کم تدوین میشود.»
وی اضافه می کند: «داریم متوجه میشویم که بوق ممتد یعنی "مزاحمت" یا اینکه دو بوق کوتاه" جای سلام و احوال پرسی و تشکرمان را گرفته و این فهرست همچنان در حال تکمیل است.»
این روانشناس با بیان اینکه از دو منظر باید به این مسأله نگاه کنیم ادامه می دهد: «اول انگیزه ها و ریشه ها است و دوم آثار روانی. عدهای به دلیل خودنمایی و جلب توجه اقدام به بوق زدن می کنند. افرادی هم عادت کرده اند راحت ترین کار ممکن را انجام دهند، به جای اینکه چند دقیقه توقف کنند و زبان را بچرخانند، ترجیح می دهند با اشاره یک انگشت حجم زیادی پیام به طرف مقابل برسانند. البته این را تا حدی باید ناشی از سرعت عصر مدرن دانست. در واقع وقتی همه چیز با سرعت دارد می گذرد، چرا "بوق" در این حرکت سریع نقش آفرین نباشد!»
«بوق زدن، نسبت به بسیاری از عوامل تولیدکننده آلودگی صوتی، اثر مخربتری دارد.» فرود با اشاره به این مطلب می گوید: «بوق زدن بی مورد، اضطراب و آشفتگی به وجود می آورد و در نتیجه، قدرت تسلط بر خود و تصمیمگیری را کاهش می دهد. حتی می توان گفت بوق زدن چون یک محرک صوتی آزاردهنده و ناگهانی است، سرعت و شدت ایجاد آشفتگی ناشی از آن، به مراتب بیشتر از سایر عوامل ایجاد آلودگی صوتی است. به همین دلیل، رفتارهای مخرب، خشونت آمیز و دعواها بر سر بوق زدن، زیاد اتفاق می افتد. از طرف دیگر، فرد با تکرار این کار، توان تصمیم گیری درست را از دست می دهد و شاهد هستیم که در شرایط مختلف، بدون توجه به قوانین، از بوق زدن به عنوان اولین اقدام استفاده می شود.»
نظر شما